کتاب «عاشق» مارگریت دوراس: سکوت، حرارت، و مرز باریک میان عشق و سلطه

روایتی زنانه از عشق، فقر، و میل در دل سایگون مستعمره؛ نگاهی به رمان «عاشق» اثر مارگریت دوراس
در دل هوای داغ و مرطوب ویتنامِ مستعمره، دختری فرانسوی عاشق مردی ثروتمند ویتنامی میشود. اما این داستان یک عاشقانهی کلاسیک نیست.
نه قهرمان دارد، نه پایان خوش. بلکه واقعگرایانه، خام و شهوانیست. مثل حقیقت، مثل بدن، مثل تنهایی.
دربارهی رمان
نویسنده، مارگریت دوراس، داستان زندگی خودش را روایت میکند. دختری پانزدهساله از یک خانوادهی فقیر فرانسوی که در سایگون زندگی میکند و با مردی ویتنامی وارد رابطهای میشود که هم عاشقانه است و هم نابرابر.
او نه تنها با تناش، بلکه با تمام زخمهای روحیاش وارد رابطه میشود. عشق اینجا فقط شهوت نیست؛ بلکه تلاشیست برای فرار از فقر، از سکوت، و از بیهویتی.
چرا باید این کتاب را خواند؟
- چون نثر کتاب شاعرانه، مینیمالیستی و پر از سکوتهای حرفدار است.
- چون دیدی زنانه، جسورانه و بیپرده به رابطهی عاشقانه دارد.
- چون ترکیبیست از خاطره، روایت روانی، عشق و جنسیت.
- چون بعد از خواندنش، مدام سطرهایش در ذهنت تکرار میشود، مثل صدای نفس معشوقی که دیگر نیست.
بخشی از کتاب (ترجمهی آزاد):
“او را دوست نداشتم. اما دیگران را هم نمیشد دوست داشت. پس با او ماندم. با او که نمیشد مالش بود، اما میشد با او بود.”
عشق یا سلطه؟
در این رمان عشق با قدرت، فقر، نژاد، بدن و زبان در هم تنیده است. دختر سفیدپوست فقیر است؛ مرد، رنگینپوست اما ثروتمند. هر دو در برابر دیگری، هم مسلطاند و هم شکستخورده. این کتاب دربارهی رابطهایست که بیشتر از آنکه عاشقانه باشد، انسانیست.